اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

قرار گروهی نوزدهم

من قرار گروهی هجدهم رو متاسفانه به خاطر امتحانهام از دست دادم، ماه بعدش هم به خاطر ماه رمضون قرارمون بهم خورد و این ماه هم داشتیم شل و ول بازی در می آوردیم و هفته اول همه به هم گفتیم چی شد چرا قرار نزاشتیم بعد تصمیم گرفتیم هفته دوم شهرور هم که شده قرار رو برگزار کنیم و از ماه مهر دوباره برگردیم به هفته های اول ماه

6 تا از بچه ها تونستن بیان، زهرا رفته بود مسافرت، لادن مجبور بود از پدر و مادرش مراقبت کنه، فلفل نمکی عزیز دلمون که عروس خانم شده بود، فاطمه هم به خاطر مساله ای که داشت نتونست بیاد.

راستش بعد از مدتها قرار خوبی بود و خیلی جالب بود کارهایی که متعهد شده بودیم تو آخرین قرار رو همه انجام که داده بودیم هیچ چند پله هم بالاترش رو انجام داده بودیم مثلا یکی از بچه ها قرار بود یه تعدادی خونه ببینه و برای خرید تحقیق کنه که خدا رو شکر گفت خونه خریده اسباب کشی هم کرده 

یا یکی دیگه از دوستان قرار بود به هدفش که درآمد مشخصی بود دست پیدا کنه، که کارش رو عوض کرده بود با درآمد بهتر و کار مورد علاقه اش سورپرایزمون کرد 

یا همین عروس خانم که غیبت داشت دفعه پیش قرار شده بود به خواستگارهاش درست و حسابی تر فکر کنه که خدا رو شکر ایندفعه بابت عروسی نیومد 

یکی دیگه از دوستان قرار بود رو رژیم کار کنه و وزن کم کنه که ایندفعه با وزن مورد دلخواهش که هدفش بود و بهش رسیده بود اومد 

و..... فعلا زیاد حضور ذهن ندارم ولی همینقدر بگم که ما یه همچین گروه هدفدار و هدفمندی هستیم برای خودمون 


قرار شد یه بار دیگه مثل دو سال پیش همون مراحلی که تو کلاس هدف گذرونده بودیم با همون مراسم انجام بدیم البته یکی دو تا از دوستان موافق نبودن و قرار شد اونا انجام ندن، بقیه مون متعهد شدیم از اول برای اینکه هم انگیزه بگیریم هم یه گردگیری کرده باشیم و هم ایندفعه با علم بیشتری هدف گذاری کنیم و البته دلگرمی مون هم به روش هدفمند شدن خیلی بیشتر از دو سال پیشه و می دونیم که می تونیم پس بهتر پیش می ریم.


از جمله بندی های افتضاحم معذرت می خواهم

حالم خوبه خدا رو شکر 

ولی راستش حوصله نوشتن ندارم الانم هم فقط به خاطر گل روی فلفل نمکی عزیزم که امروز عقدکنونش هست و رفتم وبلاگش رو خوندم که خواهش کرده بود از قرار بنویسیم نوشتم که یه کلیاتی دستش بیاد تا بعدا توضیحات مفصل تر و جامعتری در اختیارش قرار بگیره، نوشتم.


پ.ن: این مدت حرفهای خیلی زیادی برای نوشتن داشتم ولی خوشبختانه تو دنیای واقعی و تو دنیای تخیلی شیرین خودم  غرق بودم ببخشید اگه کسی اومده بهم سر زده، حالمو پرسیده و من همچنان به ننوشتن ادامه دادم. 

برای همه آرزوی موفقیت می کنم.

 

قرار گروهی هفدهم

بله این تنبلی من بود که ننوشتم وگرنه ما اولین پنج شنبه ماه اردیبهشت هم مثل 16 قرار قبلی دور هم جمع شدیم و خدا رو صد هزار بار شکر 8 نفر از دوستامون تونستن بیان 

همه هدفهای جدید سال 93 رو نوشته بودیم، تازه اونم براساس بررسی چرخه زندگی، بازم مثل همیشه دوستای خوبم حامی و دوستدار همدیگه بودن و به هم کمک کردیم و با هم راجع به مسائل و سوالها و مشکلات هم تک تک حرف زدیم و تبادل نظر کردیم و به هم کمک کردیم.

این جلسه همه مون به این نتیجه رسیدیم که از مدیریت زمان عقب افتادیم و یه جورایی انجامش نمی دیم، لذا تصمیم گرفتیم و متعهد شدیم مدیریت زمان رو انجام بدهیم حتما

در ضمن برای هر کدوم از هدفهامونم یه جمله "من متعهد می شوم...." در حضور جمع نوشتیم.



قرار گروهی شانزدهم


پنج شنبه گذشته اول اسفند بود و به طبع اولین پنج شنبه این ماه و ما هم با بچه های گروه هدف وعده به جا آوردیم و صبح علی الطلوع بیدار شدیم و رفتیم دنبال نرگس گلی و دختر گلش که ایندفعه مجبور بود بیارتش و ما هم که ذوق می کردیم با دیدنش روانه شدیم به سوی محل قرار، اتفاقا به موقع هم رسیدیم ولی خوب انگار خدا نمی خواست ما رسیده به حساب بیاییم لذا هر چی دور زدیم برای جای پارک امان از یه دونه یا یه نصفه....

خلاصه گفتیم نرگس گلی تو برو ما هم پارک می کنیم و خودمونو می رسونیم لذا از ساعت 9:50 لغایت 11:15 ما دوووووووور زدیم و جای پارک نیافتیم..... و کور شویم اگر دروغ بگوییم...... یعنی اصن یه وضعی..... وارد جزییات نمی شیم..... همینقدر بدونید که ساعت 11:15 دلمون می خواست ماشین رو وسط خیابون ول کنیم و بریم لذا زیر یک عدد تابلوی حمل با جرثقیل رهاش کردیم و پیاده شدیم و تا محل قرار کلی پیاده روی نمودیم.....

دوستان آمده بودند به جز 4 تاشون که اکثرا دلایل موجهی داشتند...... یعنی تو این جلسه 6 نفر بودیم....... لازم بذکر است در ماههای گذشته حداقل 7-8 نفر بودیم ولی خوب این ماه به خاطر اسفند و مسافرت بودن بعضی از بچه ها نشد که بیشتر بشیم...... من که رسیدم بچه ها لطف کردن تند و تند از وضعیت شون تو ماه گذشته یه گزارش بهم دادن، منم گفتم کارهایی که قرار بود تا اول اسفند انجام بدم رو انجام دادم برنامه ام برای سال آینده رو هم گفتم، یه گزارش بدو بدویی دادم تا بعدا در جریان شرح قرارشون بدم..... و سریع برگشتم و خدا رو شکر ماشین رو نبرده بودن 

این بود انشای ما در مورد آخرین گزارش گروه هدف....... می دونم الان می گویید خوب چیزی از جلسه نفهمیدیم...... ولی راستش دیگه زیاد دوست ندارم از برنامه ها و هدف های بچه ها تک تک بنویسم چون به هر حال برنامه زندگی شونه و خوب شاید نخوان اینجا عمومی بشه اگه دقت کرده باشید تو ماههای اخیر زیاد توضیح ندادم........ همینقدر مطمئن باشید که ما هدفمندانه داریم زندگی رو دنبال می کنیم و دست در دست هم به هم برای رسیدنشون کمک می کنیم.

قربون دایی  

قرارهای گروهی، چهاردهم و پانزدهم

من این مدت تنبلی کردم ما و دوستان خوب گروه هدفمون طبق روال ماههای قبل هم دی ماه و هم بهمن ماه رو هم دوره هم جمع شدیم

اولین پنج شنبه دی ماه برای من خیلی سخت بود برم، برنامه سرمزار رفتن هم داشتیم اونم که کرج بود ولی خودم رو برای 1 ساعت رسوندم چون می دونم دوستام همه تلاششون رو می کنند که سرقرار ها بیان و با همه مشکلات می آن به احترامشون رفتم

انصافا هم همین چیزهاست که گروهمونو تا حالا سرپا نگه داشته ایشالا به امید پروردگار بتونیم این گروه و روح دوستی و محبت بین بچه ها رو زنده نگه داریم

خیلی خوشحالم که جمعمون اینقدر خوب و فعال و دوست داشتنی هستند

پنج شنبه گذشته هم جلسه بهمن ماه رو برگزار کردیم و بازم مثل همیشه کلی به هم روحیه دادیم و کارهای همدیگرو بررسی کردیم.

خدایا شکرت 

سیزدهمین قرار گروهی


سیزدهمین قرار گروهی مون هم اولین 5 شنبه آذر یعنی 5 شنبه ای که گذشت برگزار شد...... اونم خونه یکی از دوستان که خوشبختانه تازه عقد کرده و در واقع همه مون رو به این مناسبت دعوت کرده بود، گیس گلابتون عزیز هم این دفعه دعوت بودند

ما ساعت 10:30 رسیدیم و گزارش کارهای ماه پیش رو دادیم...... دو تا هدف جدیدی که قرار بود هر کسی برای تا آخر سال مشخص کنه آماده کرده بودیم....... ایرادهای کوچیک همو تو انتخاب هدف گرفتیم و برنامه ریزی مونو برای چندماه آینده انجام دادیم و پیمان ها رو بستیم.

گیس گلابتون عزیز هم به جمع ما پیوستند، با اینکه ایشون مهمون بودند ولی بازم ازشون سوال پرسیدیم و ایشون هم مثل همیشه راهنمایی مون کردند.