روز مادر مبارک.....
دلم می خواد خیلی چیزا بنویسم ولی راستش می دونم اگه شروع کنم گریه امونم نمی ده.... همینطوری اش هم دو روزه دارم مرتب گریه می کنم.... نمی دونم چم شده.....
پس هیچی نمی گم.... فقط تبریک و یه توصیه کوچولو برای مادرهای مهربون، اگه هیچ کادویی از فرزندان یا همسرانتون دریافت نکردید ناراحت نباشید..... خدا خودش بهترین کادوی دنیا یعنی نعمت مادر شدن رو بهتون داده، نعمتی که شاید... شاید که نه حتما نصیب هرکسی نخواهد شد..... پس به خاطر این کادوهای کوچولو که بود و نبودشون فرقی نمی کنه روزتون رو خراب نکنید....
خدا رو شکر کنید.... شما هم پایه خدا در خلقتش شریک هستید.
دیروز بعد از کار دلم نمی خواست برم خونه، رفتم شهرکتاب و دو تا کتاب برای دوتا همکار خانمم خریدم..... راجع به یکی شون و رفتارش با پسرش اینجا گفته بودم، این چند روز هرچی از پسرک می پرسیدم برای مامانت کادو چی خریدی؟ می گفت: هیــــــــــچی!!!! یه جوری می گفت هیچی یعنی معلومه که نمی خرم!
راستش دلم برای زن بیچاره سوخت، گفتم شاید دختر و همسرشم هیچی نخرن، اینه که فکر کردم یه کتاب براش بخرم شاید خوشحال بشه، که البته هم شد.
رفتند..... جاشون خالیه..... همون هایی که اومده بودن تا جای خالی سعید رو کمتر حس کنیم....
با شروع تعطیلات عید اومدن و دیشب رفتند....
خیلی جاشون خالیه.....
کاش به سلامت برسن.....
کاش همیشه سلامت باشن و هرجایی که می رن با خودشون شادی ببرند....
دلم برای تی تی، عمو و دو تا وروجک شون تنگ شد.... به همین زودی.....
دکتر علی اصغرجهانگیری متولد اسفندماه سال 1325 در روستای کندلوس از توابع کجور است.وی پس از اتمام دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه در ایران راهی آمریکا میشود و در ایالت تگزاس در رشته حفاری چاه نفت ادامه تحصیل میدهد . پس از تحصیل به ایران بازمیگردد و به دلیل پذیرفتهشدن در بورس سازمانملل متحد در دانشکده وین در رشته پلمیر و الیاف مصنوعی تحصیل خود را آغاز میکند.
توضیح نوشت: بیوگرافی مختصری از ایشون خوندید و اگه بخواهید بیشتر بخونید می تونید به سایت ایشون سری بزنید به این آدرس
www.Jahangirifdn.com
البته این یکی از سایت های ایشونه و همونیه که مدنظر من برای معرفی شونه، آقای دکتر جهانگیری از روستای کندلوس می آد، ایشون بعد از سالها تلاش و کوشش به روستاش برمی گرده و موزه فرهنگی و تاریخی ای بنا می کنه به اسم موزه کندلوس و مجموعه ای از کتابهای خطی، نقاشیهای پشت شیشه، اشیاء فلزی، ظروف سفالی، سکه های باستانی و بافته های مردم روستا رو جمع آوری می کنه، این موزه اولین موزه روستای جهان محسوب می شه
علاوه بر این ایشون یه ویلای بزرگ داره تو اون روستا که خودش یه مکان دیدنی محسوب می شه یه چیزی تو مایه های کاخ سفید
بعد خودشون یه کارآفرین و خلاق و پرفسور و خلاصه معجونی از عنوان های هیجان انگیز رو با خودشون یدک می کشن و کلا هم آدم جالبی هستند که دنبال ایده و ایده پرداز می گردن و برای ایده های خوب شما سرمایه گذاری می کنند
این در حالیست که همیشه یه قلم و کاغذ در جیب ایشون منتظر نوشتن ایده های جدیدی که به ذهن شون می رسه هست، یعنی به لحظه ایده به ذهن خودشون خطور می کنه
پ.ن: راستش ایشون مرد بزرگی هستند، منم زیاد بلد نیستم خوب تعریفشون کنم، فقط می گم که شاید دنیا از این آدمها کمتر داشته باشه، باید قدرشونو دونست، ترم پاییز استاد کارآفرینی مون بودن، مدتی بود فکر می کردم معرفی شون کنم که دوستان هم بشناسندشون..... همین.