اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

خـــــــــــرداد پرحادثه

شاید یکی از بزرگترین نعمتهای که خدا به بشر عطا کرده اینه که به هرچیزی تو این دنیا عادت می کنن.... شما ببینید هر اتفاقی هرچقدر خوب یا بد بعد از یه مدت از تب و تا می افته.... و وقتی به سالگردش برمی گردی دیگه نه مثل اون روز خوشحالی که بال دربیاری یا اینقدر ناراحت که زجه بزنی

چند وقته دارم فکر می کنم و می شمرم چند ماهه از مرگ سعید می گذره همش می شمرم 4 ماه 5 ماه و به زودی می شه 6 ماه، گاهی فکر می کنم وقتی سالگردش بشه چه حالی داریم، بعد با خودم می گم لابد همه مون لباس های تر و تمیز و خشکشویی رفته مشکی پوشیدیم، با کفشهای واکس زده و موهای سشوار کشیده و به مهمانها خوش آمد می گوییم، تو یه رستوران شیک مثل شب سوم که رستوران گردان ارکیده بودیم یا شب چهلم که تو یه سالن عروسی برگزار شد و لابد همه مهمونها هم خیلی شیک می آن.... ولی ما داریم سالگرد روزی رو یادآوری می کنیم که همه مون تو بهت و شیون و زاری بودیم، یاد اون روز می افتم و خاله و عمو و آ و سو و دایی و مامان و ....

وای چه روزی بود، به قول داداشی چه صحنه هایی رو به چشم دیدیم، چیزایی که هیچ وقت تصورشم نمی کردیم، داداشی هنوز تو بهت خاکسپاریه هنوزم می گه یعنی ما رفتیم سعید رو خاک کردیم؟؟؟؟ گاهی خیلی براش نگران می شم.


بگذریم نمی خواستم اینقدر غمگین باشم می خواستم بگم سال 61 مردم از شوق از خوشحالی تو پوست خودشون نمی گنجیدن، مادرهایی که بچه هاشون جبهه بودن از خبر شنیدن آزادی خرمشهر می خواستن بال دربیارن، پدرهایی که بچه هاشون اسیر بودن یا برادرها و خواهرها.... اونهایی که بمب آوار شده بود روی سرشون.... اونهایی که خرمشهر زادگاهشون بود چه حالی داشتن خاکشون از دست دشمن پس گرفته شده بود..... چقدر امید و خوشحالی.... چقدر شور و هیجان و غرور ملی و .....

ولی با گذشت زمان سوم خرداد برای ما یه روز عادی تو تقویمه، همین. دیگه فوق فوقش سوال امتحانیه بچه های مدرسه ای.....

ما عادت می کنیم

به خوشی ها و ناخوشی ها

و همه چیز یه روزی عادی می شه، انگار نه انگار....

و این یه نعمت بزرگه

که اگه نبود لابد تا ابد تو اولین غم یا شادی زندگیمون مونده بودیم.

ما می گذریم و رد می شیم

کی می گه دنیا می گذره؟ این ماییم که می گذریم....


خرمشهر سالروز دوباره ایرانی شدنت.... سالروز برگشتنت به خاک وطن.... سالروز آزادی خودت و مردانت....

مبــــــــــــــــــارک

تا همیشه برای ما بمون، آباد و سربلند 

نظرات 8 + ارسال نظر
ﻳﻚ ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ ﺳﻲ ﺳﺎﻟﻪ پنج‌شنبه 8 خرداد 1393 ساعت 03:46

ﺑﺮاﺕ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺩاﺩﻡ .ﺑﻪ ﻧﻆﺮﺕ ﺣﺮﻓﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﺎﺩ! ﻭاﻟﻠﻪ اﺯ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﻳﻚ ﻋﺪﻩ ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﻧﺴﻴﻢ

ﻳﻚ ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ ﺳﻲ ﺳﺎﻟﻪ پنج‌شنبه 8 خرداد 1393 ساعت 03:46

ﺑﺮاﺕ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺩاﺩﻡ .ﺑﻪ ﻧﻆﺮﺕ ﺣﺮﻓﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﺎﺩ! ﻭاﻟﻠﻪ اﺯ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﻳﻚ ﻋﺪﻩ ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﻧﺴﻴﻢ

با بخشی از نظرت موافقم
به زندگی خصوصی کسی کاری ندارم شاید برای اونها بهترینه ولی ادعاها گاهی واقعا بی اساس هستند

مریم.ا چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 12:04

خداوند هیچگاه شما را تهی رها نخواهد کرد. او هر چیزی را که از دست می دهید جایگزین می کند. اگر از شما می خواهد چیزی را زمین بگذارید، به این دلیل است که می خواهد چیز بهتری بردارید.

واقعا؟ یعنی می شه اینقدر مطمئن بود؟

... دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 21:22

سلام
به نظر شما،کدوم یکی بیشتره؟؟؟

1. مجموع خوشحالی هایی که به خاطر ازادی خرمشهر در خرداد ماه، ایجاد شده و خواهد شد...
2.مجموع ناراحتی ها و استرس ها و کم خوابی هایی که به خاطر امتحانات در خرداد ماه ایجاد شده و خواهد شد؟؟

از من نپرس چون من کلا عاشق خردادم بدی هاشو نمی بینم

نوا شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 16:31

خردادماه خاصیه
وازادی خرمشهرازشادیهای خاص تر هرچند انگارمال همه ملت نیست
ولی خدانکنه هیچ وقت کسی چپ تگاه کنه به خاک و وطن

مل همه نیست؟ چرا همه خوشحالن

گلابتون بانو شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 14:55 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

خوبی آدمی همینه که فراموش می کنه. وگرنه نمیشد زندگی کرد!

امروز چه قدر دلم می خواست تو سال 61 بودم و اون شور و شادی واقعی رو درک می کردم.
روح همه شهدا شاد.

فک کنم الان دیگه پیر شده بودیم نه من دلم نمی خواد

آفرین شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 13:24

مریم.ا شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 13:08

هوریاااااااااااااااااااااااااا نسیم اومد. واقعا برای ما بمان آباد و یربلند. این لطف خداست که با گذشت چن وقت از یه حادثه یه جور فراموشی رخ میده اگه نبود واقعا زندگی فقط یه خادثه تلخ بود. شاد باشی جیگرررررررررر

ممممممریمی فقط می تونم بگم خیلی دوستت دارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.