اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

توهم

تو کلاس های TA یکی از کارمندهای موسسه هم شرکت می کنه، استاد اصلی TA مدیر موسسه است و تشخیص داده که این خانم چون به قول خودش اعتماد به نفس پایینی داره و نوازش کمی تو زندگی اش دریافت کرده بیاد شرکت کنه

غیبت می شه ولی خوب باید برای اینکه موقعیت رو درک کنید بگم که این خانم به شکل عجیب غریبی آرایش می کنه و موهاشو رنگهای خفن می کنه، فشن از زیر مقنعه بیرون می زاره، مانتوهایی می پوشه که معمولاً یه چیزایی بهش آویزونه، همیشه آستین هاش تا آرنج بالا هستن و کلی دستبند و زیورآلات صدا دار به دستشه، به نوک ناخن هاشم از این جینگیل ها هست که از ناخن آویزن می کنن می زنه، کفش های پاشنه خیلی بلند می پوشه...... خلاصه که تیپ جالبی داره، همش هم تو کلاس ردیف اول می شینه بعد 180 درجه به سمت بچه ها برمی گرده، طوری که همه مون حس می کنیم یکی مرتب داره نگامون می کنه و زل زده بهمون

خوب همه هم می دونید که تو کلاسهای TA در مورد علل مشکلات روانشناسی و رفتاری و ریشه یابی مسائل گذشته و اینها صحبت می شه........ در مورد هر چیزی که استاد می آد صحبت کنه این خانم اظهار نظر می کنه که واااااااای من اینجوریم! یا نه من اینجوری نیستم! و نیم ساعت از کلاس به بررسی مشکل ایشون پرداخته می شه، تازه وقتی هم که استاد می گه خوب تو این مساله رو داری می خواد با اصرار بگه که نه من اینو ندارم مشکلم یه چیز دیگه است، بعد استاد از یه زاویه دیگه بررسی اش می کنه ولی اصرار داره که بگه نه شما اشتباه می کنید من این مساله رو ندارم.

درحدی که بچه ها اعتراض کردن و جدیداً استاد اجازه نمی ده بحثش ادامه دار بشه و مرتب بهش می گه بهتره وقت کلاس رو شخصی نکنیم شما می تونی بعداً بیای در مورد مشکلت صحبت کنی

الان ترم 4 هستیم، ترم اول که بودیم اینقدر استاد اینو لوس کرد و هی گفت بچه ها این کارمند من نیاز به نوازش های رفتاری زیادی داره، تحویلش بگیرید و اینا که دیگه این شده بود بچه کوچولوی کلاس انگار همه موظف بودن بهش توجه ویژه کنن از مدل موهاش تعریف کنن، از لباس پوشیدنش و .....

چند نفر هم قبول کردن در هفته یکبار بهش زنگ بزنن و بهش انرژی مثبت بدن، البته بعدها اینقدر رفت رو مخ که همه استعفا دادن که هیچ، اعتراض هم کردن.......


قرض از این روده درازی هام.......... امروز دیدم ف.ی.س ب.و.ک پیج این خانم رو چون چندتا دوست مشترک باهاش دارم بهم پیشنهاد داده ....... بعد یه لحظه چشمم افتاد به عکسش کنجکاو شدم رفتم صفحه اش رو باز کردم خوشبختانه عکس هاش باز بودن

دیدم نشسته رو یه صندلی (معلومه تو آفیس هست) یه لباس قرمز پوشیده موهاشو ریخته دورش بعد یه تاج از این الکی ها (نه تاج عروس) ولی شبیه تاج های میس یونیورس گذاشته سرش

بعد رفتم کامنت ها رو نگاه کردم دیدم سه چهار تا کامنت داره کلاً اونم چند تا از بچه های کلاسمون بودن که انگار اینجا هم مجبور بودن، براش کامنت گذاشتن وای عزیزم تو باید تو میس یونیورس شرکت می کردی  یا یه آقایی نوشته ای وای خانم فلانی من اشتباهی فکر کردم عکس یه خانم هندی رو گذاشتی   یعنی قشنگ نیم ساعته دارم می خندم، فک کنم دیشب برنامه رو دیده امروز رفته این عکس رو گرفته اینقدر که تو توهمه.

اگه به جای این قرتی بازی ها یه کمی به درسها گوش می کرد و 4 تا کتاب می خوند شاید مشکلاتش رو حل می کرد.

نظرات 4 + ارسال نظر
سمیه-تهران نوشت سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 10:12 http://tehrannevesht.blogsky.com

عاشق عکسات شدم نسیم

قربونت

دارچین دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 11:52 http://darchin-baboone.blogsky.com/

اونوقت استاد گرامی تون با چه معیاری تشخیص دادن که ایشون اعتماد به نفس نداره؟!!! بعدم مگه چقدر به نوازش احتیاج داره که بعد از این همه محبت شماها هنوزم خوب نشده!
من بودم سر همون کلاس ضایعش میکردم

خودش متوجه نیست وقتی می گه این اعتماد به نفس نداره یعنی این جنگولک بازیاش برای جلب توجهه
ما خیلی تلاش می کنیم خویشتن دار باشیم

کــــولــــی یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت 16:55 http://kolibazi.persianblog.ir/

میبینی چه کیفی داره عکس گذاشتن؟؟؟ :دی

چقدر بده این وضع
منم اعتماد به نفس خوبی ندارم اما هیچوقت حاضر نیستم اینطوری باشم

آره عکس رو دوست دارم

آیدا یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت 15:56 http://1002shab.blogfa.com/

طفلکی...

.....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.