اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

مشنگ های مقیم مرکز



گولوهه ما رو لینک کرده "مشنگ های مقیم مرکز" ..... برهمگان نیز واضح و مبرهن است که این عنوان پر بیراه نیست

از خودم شروع می کنم، یه خط ایرانسل دارم که واقعاً کاربردی تو زندگیم نداره...... همانا که همون خط اصلی هم نداره چه برسه به این صیغه ایه! والا!!!..... عمه جان ها که آمده بودند با اصرار زیاد دادیمش به عمه 1 و هرچی اون بیچاره فریاد زد که ما موبایل می خواهیم چه کنیم؟ فرمودیم نه نمی شه این همراهتون باشه گم نشوید یه وقت، یه ماه اینجا بود، بعدشم الان بیشتر از یک ماهه که رفته طفلکی، دیروز از زور بیکاری روشنش کردیم و گذاشتیمش شارژ شد...... فک کنید بعد از اینهمه مدت........ بعدش شب می خواستم ساعت کوک کنیم واسه صبح ابتکار به خرج دادیم گفتیم این طفلک مظلوم که گناهی نکرده زنگ خور نداره بزار اینو کوک کنیم حداقل به یاد روزهای گذشته با صدای زنگ این بیدار شیم

حالا حافظ شیراز هم می دونه ما ممکن نیست کارمون به زنگ ساعت بکشه که همیشه خودمون زودترش بیدار می شیم ..... نمی دونیم چه ویری بود......... خلاصه دردسرتون ندم صبح در خواب ناز بودیم که ساعت گوشی زنگ زد ما هم هراسان بیدار شدیم و اولش تعجب کردیم که چرا خواب موندیم.....

دومش تعجب کردیم که چرا هوا اینقدر تاریکه.....

ولی برای خودمون دلیل آوردیم که لابد هوا ابریه که قرارمون با هواشناسی این بود که امروز و فردا بارون بیاد.......

بعدهم برای محکم کاری دلیلمون به خودمون گفتیم دیروز پرده اتاق رو شستی و زیرشم یه ملحفه سفید آویختی که اتاق تاریکتر تر بشه و بتونی خوب بخوابی همینه دیگه حالا تحویل بگیر......

بعد هم تشری به خود زدیم و جستیم و سریع هم لباسمونو عوض کردیم و از اتاق بیرون رفته، نرفته اندک فسفری به مغزمون رسید که ساعت گوشی اصلیمونم چک کنیم.......

اگه گفتید ساعت چند بود؟؟؟؟ 

بله 6:07 دقیقا درست حدس زدید 

و اینگونه بود که ما مشنگ شدیم و به یاد نیاوردیم که ساعت اون گوشی قدیمی رو به ساعت جدید تغییر نداده بودیم 

اصلاً نگران نشید ها برای جبران خسارت وارده سریعاً به حالت چند دقیقه قبل درآمده لباس خوابمونو دوباره پوشیدیم و خوابیدیم و برای اینکه یه وقت اجحافی در حقمون نشده باشه دیگه هم ساعت کوک نکردیم و همانا خواب موندیم و ساعت 7:17 بیدار شدیم

که مبادا حروم بشیم....... چه معنی داره! کائنات باید جبران کنند

.

حالا خودمونیم گولوهه حق داره بگه ما مشنگ های مقیم مرکزیم؟؟؟؟

نه، حق داره؟؟؟

معلومه که داره

لذا اینجانب نیز امروز همچین پیوندی را بازگشایی نمودیم که صحه ای باشد بر این مدعا.....

تا عبرتی باشد برای آیندگان!!!!!

لینک جدید پیوندهامونو ببینید 

نظرات 5 + ارسال نظر
سمیه-تهران نوشت شنبه 11 آبان 1392 ساعت 11:29 http://tehrannevesht.blogsky.com

بنده به سان یک آدم فضول بعد از خواندن همان خط اول پست رفتم ببینم تو اسم گولو رو چی گذاشتی!!! و خوب چیزی نیافته و دست از پا درازتر ادامه پست را خواندیم
چقدر خوب که ساعت بیلوژیک بدنت تنظیم شده و خودت بیدار میشی من باید به آدم و عالم بسپارم که بیدارم کنند که دیر سرکار نرم باز هم دیر بیدار میشم و مجبورم مثلا صبحانه خوردن رو فاکتور بگیرم

ااا؟ حالا الان دیدی که ما هم اونو جزء مشنگ های مقیم مرکز گذاشتیم؟؟؟
آخه جیگر من از سه ماهگی ام با مامانم می رفتم مهدکودک بعدشم مدرسه و ..... همیشه زود پاشدم
با شما مرفهین بی درد فرق داشتم

دارچین شنبه 11 آبان 1392 ساعت 11:29 http://darchin-baboone.blogsky.com/

نسیم خیلی بامزه نوشته بودی این متنو کلی خندیدم
مشنگی خیلی هم خوبه باعث میشه همیشه خوشحال باشیم ازبس دلیل داریم واسه خنده!

قرررررررررررررربونش

آلما شنبه 11 آبان 1392 ساعت 10:46 http://almaa.blogsky.com

پرنده گولو شنبه 11 آبان 1392 ساعت 10:45 http://thegooloobird.blogsky.com/

تازه تو عاقل ما هستی!!!!
نسیم اون امکان چاپ مطلب رو از آخر نوشته هات بردار
هر بار میام کامنت بذارم،نه اینکه سردسته مشنگ ها هستم، یه پرینت هم میگیرم.اینجوری پیش بره شرکتم ورشکست میشه!!!!

هی وای من..... برداشتم
حالا با اینهمه اظهار فضل های پرینت شده ما می خوای چکار کنی؟؟؟؟؟؟

آمیتریس شنبه 11 آبان 1392 ساعت 10:36 http://amitrisashegh.blogsky.com/

حسرت خواب صبح سالهاست به دلم مونده
جالبش اینه که روزای تعطیل هم این اعضای بدن فکر میکنند باز باید همون ساعت بیدار بشیم و حتی اندکی خطا هم ندارند. عزیزم من هم یکی از این "مشنگها" هستم اما "غیر مقیم مرکز"

نه بابا!!!!!
بگیر بخواب عزیز من خیالت نباشه
چشماتو چند لحظه ببندی خودش درست می شه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.