به پای تمام قاصدک های شهرم پیغام می بندم
پیغامی از مهر و لبخند
و چشمهای منتظرم رو بدرقه راهشون می کنم
اونها برای رسیدن به تو باید زنده بمونن
کاش دعای خیری در چنته داشتم
یا کاسه آبی
نگاهت به قاصدک های سفیدِ اون حوالی باشه
گرمای دستم رو همراه کوله بارشون کردم
مبادا غفلت کنی
عمر قاصدکها
اندازه رسوندن یک پیغام است و بس.....
پ.ن: مخاطب خاص دارد.
خیلی قشنگ بود یه عالمه لایک داره
قرررررررربون شما
سلام من بعد از خواستگار سمج این نظر رو واست دادم ولی بعد دیدم وبلاگ جدید داری گفتم بیام اینجا دوباره بذاره شانس آوردم یه کپی ازش داشتم
سلام اولین باره که اومدم تو پیجت همیشه از اولین روزه یک وبلاگ شروع میکنم ولی چون مال تو اولیش رمز داشت گفتم از آخر بخونم که این ماجرای خواستگارتو خوندم خوش به حالت که از روز اول بهت نشون داد مال من بعد از وابستگی رو کرد این اخلاقشو و آدمایی مثل ما که بالای 30 سالیم و یه عمر خودمون تصمیم گرفتیمو زندگی کردیمو کار کردیم دچار فرسایش میشیم و الان من بعد 2 سال می گم این چه کاری بود که من کردم
از همه نظر خوب و مهربون و این قضیه باعث می شه من نتونم پیش هیچ کس گله کنم چون همه فکر می کنن خوشی زده زیر دلم ولی خودم میدونم دیگه خودم نیستم
همش از خودم نوشتم ولی خواستم یه مثال واقعی واست بزنم که در راهی که پیش گرفتی ثابت قدم باشی
اگه صلاح دونستی رمز رو واسم ایمیل کن
[قلب]
سلام دوست خوبم
ممنون که اومدی
متاسفم بابت زندگیت و آدم نامناسبی که حتما باهاش کنار اومدن سخته منم شانس آوردم وگرنه حتما باهات همدرد می شدم اون آدم فقط در حد ه خواستگار موند و من اصلا دیگه بهش فکر نکردم
پستش رو نوشتم چون به نظرم مورد قابل بحثی بود
در مورد پست های قبلی ام چشم رمز رو برات می زارم هرچند که فکر کنم نخوندنشم مساله ای نیست
چه متن قشنگی و عکس هم خیلی لطیفه
می سی
چقدر زیبا است
مگه دلش میاد منتظر اون قاصدکایی نباشه که تو راهی کردی عزیز دلم؟!
ببینم تو جز مهربونی و گذشت چیز دیگه ای هم تو وجودت هست؟
عزیزمی