خودم می دونم شماها هم می دونید که خیلی حرفها برای گفتن دارم و خیلی سوژه ها برای تعریف کردن ولی امروز صبح قبل از راه افتادن از خونه پی بردم که این مهمترین سوژه ای هست که وقتی رسیدم شرکت بعد از اینکه لیوانهای آب تو دستم رو گذاشتم زمین موظفم که به سمع و نظر وبلاگم برسونم
جونم براتون بگه (اگه هم کسی اینجا نیست برای خودم می گه) استراتژی های کوک کردن ساعت برای بیدار شدن های صبحگاهی از دو فقره تجاوز نمی کنه
فرض کنید شما می خواهید ساعت 6:45 دقیقه بیدار بشید
اولین استراتژی شما می تونه این باشه که ساعت رو زودتر از موعد کوک کنید که وقتی زنگ زد و شما بیدار شدید یه ربع دیگه وقت چرت زدن داشته باشید، مثلا 6:30
دومین استراتژی اینه که شما ساعت رو دیرتر کوک کنید که اگه چنانچه خودتون اتوماتیک تو ساعت مقرر بیدار نشدید یه سوپاپ اطمینانی داشته باشید که دیر نرسید مثلا 7
ولی می دونید استراتژی من چیه؟ من ساعت رو 6:30 کوک می کنم، بعد 6:20 بیدار می شم زنگ ساعت رو می بندم، بعد چون نگرانم که خوابم نبره هوشیار چرت می زنم، بعدشم تازه حال پاشدن از تخت رو ندارم تا خود ساعت 7:08 و اینجوری می شه که هم دیر می رسم، هم زود بیدار شدم و کم خوابی دارم، هم کلافه ام، هم کلا یکبارم اجازه نمی دم ساعت بیچاره زنگ بزنه
خدایا کمکم کن یاد بگیرم از ابراهیم
تا قربانی کنم تمام وابستگی های دنیا رو
تمام اسباب های زندگی دنیایی رو
و درک کنم که اینها اسباب بازی هایی بیش نیستند
برای رسیدنم به تو
خدایا کمکم کن یاد بگیرم
تنها و بی پناه به دنیا اومدم و جز تو کسی رو نداشتم
وقت مردن هم کسی همراهم نیست جز تو
جز تو که ازم می پرسی
تو دنیا چه کردم؟
وای بر من اگر ندونم و حواسم پرت باشه
وای برمن اگر هرچی بگم، بگی بازی با اسباب بازی های دنیا کردم
خدایا کمکم کن قربانی کنم
و درک کنم که چگونه مال و زیبایی و سلامتی و خانواده و دوستان و .... منو از تو غافل کردند
خدایا کمکم کن بفهمم قربانی کردن خون ریختن نیست
کمکم کن بدونم شیطان برای دور کردن ما از مفهوم قربانی کردن ما رو مشغول خون ریختن کرده
خدایا کمکم کن
طاقت درد کشیدن رو ندارم
خدایا با امتحان های سخت آزمایشم نکن
ضعیف تر از این هستم که سربلندت کنم
ولی ازت می خوام چشمهام رو باز کنی
تا گرسنگی گرسنه ها رو ببینم
بیماری دردمندها رو ببینم
ببینم و بشنوم
غافل نباشم
شکرت کنم بابت داشته هام
و انفاق کنم
وابسته نباشم به آنچه دارم و ندارم
که فکر کنم و ببینمت
بشنومت
لمست کنم
تو آدمهایی که بی دلیل سر راه زندگیم نمی زاری
تو حیوونهایی که برای خدمت به نسل بشر آفریدی
تو گیاههایی که زندگی و مرگ رو هر سال باهاشون نشونم می دی
تو آسمون و زمینی که به گردش درآوردی
تو کهکشانها و ستاره هایی که حرکتشون رو با میلیمترها تنظیم کردی
تو خودم
خودم
و تمام دنیای بزرگی که در درون هر انسانی آفریدی
کمکم کن که درسش رو بگیرم
که بدونم سهمم از ریختن خون گوسفندی که همسایه لابد به زحمت پولش رو جور کرده
بخشیدنش به کودکیه که تو آشغالها دنبال نون خشک می گرده
کمک کن به همه کسانی که خون می ریزند
و یادشون بیار که باید قربانی کنند
که خون ریختن کار شیطانه
نه پیغامه پیامبر خدا
عیــــــــــدتون مبارک
کوله بار انرژی های مثبتتون پربار
لبهاتون خندون
و رضایت باری تعالی بدرقه راهتون
یه پست دیگه هم بنویسم کی به کیه!
بعد از اینکه کلی می پرسه چه خبر خوبی؟
خودت خوبی؟
اوضاع و احوالت خوبه؟
زندگی بر وفق مراده؟
و .....
می پرسه تهران چه خبر؟؟
می گم: تهران! راستش یه ترن هوایی زدن بالاتر از بزرگراههای شهر که توش سوار می شی می تونی حجاب نداشته باشی،
یه خط تلسی هم زدن از توچال تا برج آزادی مستقیم می آد سرپایینی همراه با آهنگ های شش و هشت هر کی سوار می شه مدیونه نرقصه،
تو خیابونها هم که راه می ری به خاطر گرمای شدید شهرداری بستنی پخش می کنه،
یه سری هم مامور گذاشته تو سطح شهر که مسئول پارک ماشینت هستن هرجا کار داشتی ماشینت رو می سپاری بهشون خودشون می گردن دنبال جای پارک و تو می ری به کارت می رسی....
یعنی از صدای خنده اش متوقف شدم وگرنه می تونستم تا صبح ادامه بدم
می گه با این توصیفاتت لحظه شماری می کنم آخر ماه بشه و بیام تهران
می گم به خاطر اینکه ببینی راست می گم یا دروغ؟
می گه نه برای اینکه آدم منحصر بفردی مثل تو رو دوباره ببینم.....
شما کدام را انتخاب می کنید؟
از فواید دوران مجردی طولانی مدت همانا تجزیه و تحلیل ازدواج اطرافیان و دسته بندی انواع و اقسام آنهاست که طی مکاشفات اینجانب طبقه بندی ذیل خدمتتان عرضه می گردد.
1- دسته اول وقتی خانم و آقا هر دو عاشقانه همدیگر را دوست دارند
در این دسته ازدواج ها بدور از بحث مشکلات و مسائل احتمالی از قبیل مالی، فرهنگی یا موافقت و مخالفت خانواده ها آنچه عیان است کله قندهایی است که در دل عروس و داماد ذوب می گردد و شیرینی لبخند که در برق چشمانشان هم انعکاس دارد و آرزوهای شیرین که هر دو برآورده شده می بینند و قصر رویا که آنها را به خود فرامی خواند.
اصولاً همه انسانها از همان دوران طفولیت تحقق یک چنین زندگی رویایی ای را حق مسلم خود دانسته و جز آن را متصور نیستن و امید است همگان به این مهم دست یابند.
* ولی خوب همیشه دنیا مطابق میل ما نمی چرخه بنابراین دسته های بعدی به وجود می آیند
2- دسته دوم وقتی خانم علاقه ای به خواستگار مورد نظر نداشته ولی آقا عاشقانه او را می پرستد
از قضا این قسم ازدواج ها هم می تواند در نهایت یک رضایت نسبی ایجاد کند چرا که اصولاً زنان شیفته توجه و محبت می شوند، حتی اگر فرد مورد نظر به دل آنها ننشسته باشد کافیست اندکی هوش به پیگیری های خود بیافزاید تا در فاصله زمانی نسبتاً کمی دل خانم را بدست آورد. مطمئن باشند تا مادامی که خودش ولو یکطرفه عاشقانه همسر را تحسین و تایید نماید و کمی هم چاشنی های فیلم هندی به رابطه بپاشاند خانم با او راه خواهد آمد.
3- دسته سوم وقتی خانم عاشقانه مرد را می پرستد ولی آقا علاقه چندانی نشان نمی دهد
از نظر من این فقره زوج ها طفلکی ترین ها هستند چرا که خانم برای بدست آوردن دل مرد مورد علاقه اش دست به گریبان تمام عاشقانه هایی که خوانده و دیده و شنیده می شه و از هیچ تلاشی کوتاهی نخواهد کرد و هر چه بیشتر تلاش می کند مشترک مورد نظر فراری تر می گردد و حس عجز و ناتوانی را در خود بیشتر می بیند و در خلوت بر خود و بختش لعنت می فرستد که بال و پر صیادی اش بریده شده و مجال شکار ندارد که هیچ فرصت تلاش برای خوشبخت کردن زن زندگی اش را هم ندارد و اینگونه است که هر روز خود را بی عرضه تر می پندارد و هر روز مستاصل تر می شود و از طرفی هم خانم هر روز و هر روز افسرده تر و ناامیدتر به درگاه پروردگار شکوه می کند که دیگر چه کند تا به چشمان شهلای معشوق جلوه کند و این دور تسلسل هر دو را زجر می دهد.
4- دسته چهارم وقتی خانم و آقا هیچکدام علاقه ای مبسوط به هم نداشته بلکه صرفا جهت پاره ای مصالح تن به ازدواج می دهند
بسیار دیدیم کسانی که به قصد مهاجرت حاضر به ازدواج با کسی که ندیدند و نمی شناسند می شوند، و بسیارتر دیدیم کسانی که به قصد زندگی بهتر به فردی که از نظرمالی بهتر هست با تفاوت های زیاد سنی و .... ازدواج می کنند، درقدیم هم گاهی برای صلح دو قبیله یا پاک کردن خون کسی که به قتل رسیده یا مثلا برای ترویج دین و یا بعد از جنگ خودمون گاهی همسر شهید به خاطر وجود بچه های یتیم با برادر همسر ازدواج می کرده و خیلی مسائل دیگه که حتما همه دیدید و شنیدید، اینها هم گاهی با تقدیر خود کنار می آیند و سعی می کنند زندگی بهتری بسازند و موفق می شوند گاهی هم موفق نمی شوند البته، و یا از لج شون با سرنوشت سعی هم نمی کنند، خیلی زیاد بستگی به دیدگاه طرفین و نزدیک بودن افکار و فرهنگ و تحصیلاتشون داره ولی مستثنی هم توشون زیاده
مقصودم از نوشتن این پست فقط بیان این چهار قسم نبود که حتما بر همگان واضح بود یک چنین تقسیم بندی ای قرض بیشتر این بود که بگم تازگی ها به یه تقسیم بندی جدید رسیدم که شاید در طول اینها به عنوان بند 5 نمی گنجد بلکه بطور موازی با این اقسام در نظر گرفته می شه چرا که در همه انواع ازدواج ها گاهی شنیدیم که می گویند "ما با هم تفاهم نداریم" یا "حرف هم رو نمی فهمیم" اعتراف می کنم که پیش از این فکر می کردم این جمله ها صرفا جمله های شیکی هستند که طرفین برای سرپوش نهادن بر مشکلاتی که شاید عنوان آنها در زبان محاوره و در حضور چهار تا غریبه و بزرگتر مناسب نباشه می گویند و بازهم اعتراف می کنم اگر چنین جمله های می شنیدم هنوز کاملا کلمات منعقد نگردیده پوزخندی زیرکی به طرف می زدم که حاکی از "برو خر خودتی" داشت، ولی اکنون به وضوح قادرم این درد را بشنوم چرا که گاهی مواجه می شوم با خواستگاری که تلاش زیادی برای جلب توجه و رضایت اینجانب داره ولی هرچه بیشتر تلاش می کند بیشتر گند می زند و من به چشم خود می بینم که قصد داره محبت کند ولی سنسورهایم می گویند دارد توهین می کند و چه بسیار مواردی که بنده سعی نمودم با چیدمان جملاتی که در نظرم بسیار منطقی می آمد خود را فردی با شخصیت و منطقی و عاقل و دلایلم را بسیار محکمه پسندانه بر ترازوی عدالت قرار دهم ولی در کمال ناباوری می دیدم و می شنیدم که ترجمه همه تلاشهای من حاصلی شبیه فحش های آب نکشیده برای طرف مقابل دارد و این بهت و ناباوری مرا به شناخت دقیقی از جمله "تفاهم نداشتن" رساند گاهی دو انسان در عین حالی که هر دو در جامعه معقول می نمایانند ولی در کنار هم زبانی بسیار بسیار نامفهوم را می سازند.