یه وقتایی مث امروز هست که انگار تمام اتفاقات گذشته داره جلوی چشمم تازه می شه و همش فک می کنم
اگه اونروز اینجوری می شد!
اگه این اتفاق می افتاد
یا اون یکی نمی افتاد
اگه تو مغز تو این چیزا نمی گذشت و به جاش یه چیزای دیگه می گذشت
اگه حرف فلانی رو گوش کرده بودم
اگه فلان جا تند نرفته بودم
اگه اون آدمه یه جوره دیگه منظورشو به خاله ام گفته بود
اگه دیرتر یا زودتر به اون بانک رسیده بودم
اگه می دونستم که تمام نگرانی هامو می تونستم با یه سوال ازش بپرسم
اگه لج نمی کردم
اگه یکی بهم گفته بود آخرش این می شه
اگه می زاشتم حرفتو بزنی
اگه به حرفای صدمن یه غاز یه حسود توجه نکرده بودم
اگه به اون تلفن لعنتی جواب داده بودم
اگه اون شب ماشینم خراب نشده بود
اگه .....
و هزار تا اگه دیگه
لابد یه جای دیگه بودم و الان یه چیزای دیگه می نوشتم و دغدغه هام چیزای دیگه ای بودن
و حتما خیلی از حس هایی که الان دارم و دیگه نداشتم، چه خوبش و چه بدش
پشیمون نیستم تو هر مقطعی از زندگیم با عقل و منطق همون موقع رفتار کردم
و لابد اگه الانم برگردم همون کارها رو می کنم
لابد باید الان دقیقا همین جایی می بودم که هستم
پس همه اون فکرهای مسخره رو میریزم تو یه ظرف آب و کف و با یه فوت حبابشون می کنم که جلوی چشمم بترکند و خنکی اش رو صورتم پخش بشه
پ.ن: برای سرچ تصویر تایپ کردم "پشیمانی" یه عالمه عکس عروس و داماد برام آورد؟!؟!؟!؟!
سلام
خوبی؟ ببخشید که اینقدر با تاخیر جواب میدم آخه از سر کار نمیدونم چرا نمیتونم کامنت بزارم
نه یه دونه عکس عروس داماد هم نیاورد:)
جالبه نه!
سلام
چه جالب ولی من پشیمونی رو سرچ کردم یه سری آدم غمگین رو برام آورد:)))))
چه جوری پشیمونی رو تایپ کردی؟؟!!
آدم غمگین برای منم آورد ولی عکس عروس و داماد هم آورد
شما عکس عروس و داماد ندیدی؟؟؟؟
یعنی ازدواج ادمو پشیمون میکنه؟
نمی دونم زری جون
تو بگو می کنه؟
اگه!....
میگم عروس دامادها لاب پشیمون بودن کلی
لابد
گذشته رو باید بریزیم دور نسیم جان من هم و فکر کنم همه از این ای کاش ها داشتیم چون الان به نتیجه دلخواهمون نرسیدیم میگیم ای کاش فلان کار رو انجام نداده بودیم یا فلان حرف رو اونجا نمی زدیم
آره واقعا هم باید بریزمش دور
این اگرها مثل دشنه ای هستند که تو قلبمون فرو می ره.
من که کم اوردم جلوشون
:(((((((
"اگه" های زندگی هیچ وقت تموم نمیشن و نمیدونم تا کجا ادامه دارن.


امرور هر 3حس رو دارم
متاسفانه
من که از چهارشنبه درگیر همین ایکاش ها و کلی سوال بی جواب بودمو هزار بار خودمو محکوم کردم به جرم اشتباهات گذشته! تا دیروز که بالاخره با خودم کنار اومدم و نمیدونی الان که خوندمت چقدر اروم شدمو به خودم گفتم ببین نسیم هم ریخته دور این فکرای مسخره رو!
امیدوارم بتونم بریزم دور