رفتند..... جاشون خالیه..... همون هایی که اومده بودن تا جای خالی سعید رو کمتر حس کنیم....
با شروع تعطیلات عید اومدن و دیشب رفتند....
خیلی جاشون خالیه.....
کاش به سلامت برسن.....
کاش همیشه سلامت باشن و هرجایی که می رن با خودشون شادی ببرند....
دلم برای تی تی، عمو و دو تا وروجک شون تنگ شد.... به همین زودی.....
دکتر علی اصغرجهانگیری متولد اسفندماه سال 1325 در روستای کندلوس از توابع کجور است.وی پس از اتمام دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه در ایران راهی آمریکا میشود و در ایالت تگزاس در رشته حفاری چاه نفت ادامه تحصیل میدهد . پس از تحصیل به ایران بازمیگردد و به دلیل پذیرفتهشدن در بورس سازمانملل متحد در دانشکده وین در رشته پلمیر و الیاف مصنوعی تحصیل خود را آغاز میکند.
توضیح نوشت: بیوگرافی مختصری از ایشون خوندید و اگه بخواهید بیشتر بخونید می تونید به سایت ایشون سری بزنید به این آدرس
www.Jahangirifdn.com
البته این یکی از سایت های ایشونه و همونیه که مدنظر من برای معرفی شونه، آقای دکتر جهانگیری از روستای کندلوس می آد، ایشون بعد از سالها تلاش و کوشش به روستاش برمی گرده و موزه فرهنگی و تاریخی ای بنا می کنه به اسم موزه کندلوس و مجموعه ای از کتابهای خطی، نقاشیهای پشت شیشه، اشیاء فلزی، ظروف سفالی، سکه های باستانی و بافته های مردم روستا رو جمع آوری می کنه، این موزه اولین موزه روستای جهان محسوب می شه
علاوه بر این ایشون یه ویلای بزرگ داره تو اون روستا که خودش یه مکان دیدنی محسوب می شه یه چیزی تو مایه های کاخ سفید
بعد خودشون یه کارآفرین و خلاق و پرفسور و خلاصه معجونی از عنوان های هیجان انگیز رو با خودشون یدک می کشن و کلا هم آدم جالبی هستند که دنبال ایده و ایده پرداز می گردن و برای ایده های خوب شما سرمایه گذاری می کنند
این در حالیست که همیشه یه قلم و کاغذ در جیب ایشون منتظر نوشتن ایده های جدیدی که به ذهن شون می رسه هست، یعنی به لحظه ایده به ذهن خودشون خطور می کنه
پ.ن: راستش ایشون مرد بزرگی هستند، منم زیاد بلد نیستم خوب تعریفشون کنم، فقط می گم که شاید دنیا از این آدمها کمتر داشته باشه، باید قدرشونو دونست، ترم پاییز استاد کارآفرینی مون بودن، مدتی بود فکر می کردم معرفی شون کنم که دوستان هم بشناسندشون..... همین.
دوستان، همراهان، دانشجویان، کارمندان و ای همه کسانی که امروز اولین روز برگشتن تون به روال عادی زندگانی بوده بدانید و آگاه باشید که هرچند تمام شدن تعطیلات شیرین بسی تلخ و طاقت فرساست لیکن شما تنها نیستید..... به هر سو بنگرید شاهد چشمهای خواب آلود و خمیازه های طولانی خواهید بود
لذا بهتر است دست و پای خود را جمع نموده و دسته جمعی به چند مطلب اساسی بیاندیشیم
اول اینکه.... تعطیلات خود را چگونه گذراندیم؟ آیا خوب استراحت کردیم؟ به اندازه کافی تفریح نمودیم؟ فامیل های دور و نزدیک رو دیدیم؟ به کوهی دشت و دمنی یا کنار دریایی جایی رفتیم؟ هوای پاکی نفس کشیدیم؟ آنچه می خواستیم از خوردنی و نوشیدنی نوش جان نمودیم؟ کارهای عقب مانده سال پیش که به بهانه کمبود وقت پشت گوشمون بایگانی شده بودند را انجام دادیم؟
دوم..... برنامه مون برای سال آینده چیه؟ می دونیم؟ نمی دونیم؟ چقدر از رسیدن به برنامه هامون دست خودمونه؟
سوم...... می بینید خوشی های روزگار چه زود می گذرند؟ بعد ما همش به تلخی هاش فکر می کنیم! بعد همش می خواهیم تلخی ها زودتر تموم شن، غافل از اینکه اون تلخی ها هم جزئی از زندگی مون هستند، اگه بخواهیم زودتر تموم شن یعنی می خواهیم زودتر عمرمون تموم شه، پس قدر همه روزهای هفته رو بدونیم.... شنبه ها و یکشنبه ها و .... هم جزئی از عمرمون حساب می شن ها، به پامون می نویسن نامردا.....
چهارم..... احتمالا تو این تعطیلات با رفتن به جاهای جدید و برخورد با آدمهای مختلف یا فکر کردن به دغدغه های ذهنی به نتایج خوبی رسیدیم، شاید بعضی ها رو یه جوره دیگه شناختیم، تصمیم گرفتیم تو سال جدید یه آدمهایی رو از زندگی مون حذف کنیم بعضی های دیگه رو اضافه کنیم..... شاید افسوس کارهای نکرده پارسال و پارسالها رو داشتیم..... خلاصه ما وقت داشتیم بیشتر و بیشتر با خودمون خلوت کنیم و از دیده ها و شنیده هامون برای خودمون درس بسازیم.....
راستش برای من عید خوبی بود کلی خوش گذشت، کلی با خودم خلوت کردم، کلی گردش و تفریح داشتیم، کلی مهمونی و مهمون بازی های خوب خدا رو شکر می کنم و امیدوارم برای همه سال خوبی شروع شده باشه و در ادامه هم سال خیلی خوبی باشه.
پ.ن: چیه خوب دارم پیرزن می شم باید نصیحت کردن رو تمرین کنم دیگه.... خنده نداره!!!