اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

دوستانی از جنس فرشته

ممنونم از دوستای گلم که این روزها کنارم بودن و نزاشتن این بار سنگین رو تنهایی به دوش بکشم

دوستای وبلاگی که روز تعطیلشون رو وقت گذاشتن و قدم رنجه کردن و بهمون سر زدن و چه اونهایی که دوست داشتن باشن و به هر دلیلی نشد که روی ماهشونو ببینم و کسایی که شاید وظیفه من بود بهشون سر بزنم

و معذرت می خوام ازشون اگه حال مامان اینقدر خوب نبود که رسم میزبانی رو به جا بیاره

هم معذب بود که بچه ها چشمش رو اونجوری ببینند آخه این روزا همش می گه دلم نمی خواد از خونه برم بیرون هم حجم اندوه و افسردگی اش اینقدر زیاده که دلش نمی خواد حتی کلمه ای حرف بزنه و هم اینکه بعد از رفتن بچه ها گفت دلم می خواست دوستات اولین بار که می آن خونه مون برای تبریک گفتن بهت باشه نه تسلیت

این حرفش خیلی ناراحتم کرد ولی افسوس که نمی شه کاریش کرد


یه دوست عزیزی همیشه بهم لطف داشت و کامنت می گذاشت به اسم آفرین، هم تو وبلاگ قبلی هم اینجا، خیلی وقتا حتی آدرس وبلاگشم نمی گذاشت دیروز شنیدم که برادر عزیزش فوت شده و از دیروز حالم بده همش لحظه های اول و ساعتهای اول و روزهای اول که به خودم خبر فوت "س" رو داده بودن یادم می آد روز خاکسپاریش و یه دوست رو تو این شرایط تجسم می کنم 


منو ببخش که کاری از دستم برنمی آد


سرچ خوشبختی


اینقدر این روزهام تلخ می گذره که دلم می خواد اینهمه حس مزخرف رو بالا بیارم

می خوام به خودم کمک کنم 

تلاش می کنم یه فانتزی شیرین بسازم....... یه حس خوب حتی برای لحظه ای....... ولی نمی تونم!

هرکاری می کنم بتونم یه تصویر خوب بسازم ..... نمی تونم

افتادم به جون گوگل، سرچ می کنم..... خوشبختی...... شادی صورتی........ خنده های از ته دل........ و هزار تا مزخرف دیگه

ولی بازم نمی شه........ گوگل هم هیچ چیز جالبی نداره، مثل دنیا!