یه پست دیگه هم بنویسم کی به کیه!
بعد از اینکه کلی می پرسه چه خبر خوبی؟
خودت خوبی؟
اوضاع و احوالت خوبه؟
زندگی بر وفق مراده؟
و .....
می پرسه تهران چه خبر؟؟
می گم: تهران! راستش یه ترن هوایی زدن بالاتر از بزرگراههای شهر که توش سوار می شی می تونی حجاب نداشته باشی،
یه خط تلسی هم زدن از توچال تا برج آزادی مستقیم می آد سرپایینی همراه با آهنگ های شش و هشت هر کی سوار می شه مدیونه نرقصه،
تو خیابونها هم که راه می ری به خاطر گرمای شدید شهرداری بستنی پخش می کنه،
یه سری هم مامور گذاشته تو سطح شهر که مسئول پارک ماشینت هستن هرجا کار داشتی ماشینت رو می سپاری بهشون خودشون می گردن دنبال جای پارک و تو می ری به کارت می رسی....
یعنی از صدای خنده اش متوقف شدم وگرنه می تونستم تا صبح ادامه بدم
می گه با این توصیفاتت لحظه شماری می کنم آخر ماه بشه و بیام تهران
می گم به خاطر اینکه ببینی راست می گم یا دروغ؟
می گه نه برای اینکه آدم منحصر بفردی مثل تو رو دوباره ببینم.....
دقیقا چیزهایی که گفتی رو حس کردم. دردناک تر از همه اینه که وقتی پدر و مادرها و بزرگترها می بینن ازدواج نکردی میگن خوش گذرون و تنوع طلبن جوونای امروز، و وقتی به خاطر آینده ی نا معلوم حاضر نیستی بچه دار بشی میگن تنبله حوصله بچه بزرگ کردن نداره.
ای بابا بازم خدا رو شکر خانواده من یه کمی درک می کنن از این حرفا نمی زنن
عزیزم گفتی........ دلم خونه و همیش باید بیشتر از همه زحمت بکشیم و بدویم اما چیزی به دست نیاوریم
متاسفانه
اره نسل ما کلا بدبخت بود:(((
:((((
پس اخر این ماه یک مسافر خوشحال وارد تهران میشه
عزیزم ببخش اینو میپرسم اما واقعا تو عاشق پرفسوری و میخوای منتظرش بمونی و باهاش عروسی کنی؟
خواهش می کنم
این متن مربوط به پرفسور نبود
ایشون آخر ماه نمی آن تهران