اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

حالا که گرم شدم

یه پست دیگه هم بنویسم  کی به کیه! 


بعد از اینکه کلی می پرسه چه خبر خوبی؟ 

خودت خوبی؟

اوضاع و احوالت خوبه؟

زندگی بر وفق مراده؟

و .....

می پرسه تهران چه خبر؟؟

می گم: تهران! راستش یه ترن هوایی زدن بالاتر از بزرگراههای شهر که توش سوار می شی می تونی حجاب نداشته باشی،

 یه خط تلسی هم زدن از توچال تا برج آزادی مستقیم می آد سرپایینی همراه با آهنگ های شش و هشت هر کی سوار می شه مدیونه نرقصه،

 تو خیابونها هم که راه می ری به خاطر گرمای شدید شهرداری بستنی پخش می کنه،

 یه سری هم مامور گذاشته تو سطح شهر که مسئول پارک ماشینت هستن هرجا کار داشتی ماشینت رو می سپاری بهشون خودشون می گردن دنبال جای پارک و تو می ری به کارت می رسی....

یعنی از صدای خنده اش متوقف شدم وگرنه می تونستم تا صبح ادامه بدم

می گه با این توصیفاتت لحظه شماری می کنم آخر ماه بشه و بیام تهران

می گم به خاطر اینکه ببینی راست می گم یا دروغ؟

می گه نه برای اینکه آدم منحصر بفردی مثل تو رو دوباره ببینم.....

نظرات 5 + ارسال نظر
زندگی از آ...تا...ی پنج‌شنبه 27 شهریور 1393 ساعت 15:36 http://www.ataye.ir

دقیقا چیزهایی که گفتی رو حس کردم. دردناک تر از همه اینه که وقتی پدر و مادرها و بزرگترها می بینن ازدواج نکردی میگن خوش گذرون و تنوع طلبن جوونای امروز، و وقتی به خاطر آینده ی نا معلوم حاضر نیستی بچه دار بشی میگن تنبله حوصله بچه بزرگ کردن نداره.

ای بابا بازم خدا رو شکر خانواده من یه کمی درک می کنن از این حرفا نمی زنن

سوینچ دوشنبه 24 شهریور 1393 ساعت 00:52 http://sevinchz.blogfa

عزیزم گفتی........ دلم خونه و همیش باید بیشتر از همه زحمت بکشیم و بدویم اما چیزی به دست نیاوریم

متاسفانه

یک دختر یکشنبه 23 شهریور 1393 ساعت 18:26 http://zendegiyejadidemaan.blogfa.com/

اره نسل ما کلا بدبخت بود:(((

:((((

نوا جمعه 21 شهریور 1393 ساعت 19:04

پس اخر این ماه یک مسافر خوشحال وارد تهران میشه

ماری خاموش سه‌شنبه 18 شهریور 1393 ساعت 10:21

عزیزم ببخش اینو میپرسم اما واقعا تو عاشق پرفسوری و میخوای منتظرش بمونی و باهاش عروسی کنی؟

خواهش می کنم
این متن مربوط به پرفسور نبود
ایشون آخر ماه نمی آن تهران

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.