اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

صمد جان امتحان می دهد.



عرض کنم خدمت منور دوستان گلم که ما در همین یک ماه و چند هفته ای که از دانشجو شدن مون گذشته دریافتیم که این تو بمیری با تو بمیری های قبلی تومنی 2 زار توفیر داره..... ماجرا از این قراره که مقرر گردیده بود اینجانبان در اولین جلسه تحصیلی سال جدید (یعنی جمعه دیروز) کلی تکلیف نوروزی به انجام برسانیم، فقط در مورد یک فقره درس بازاریابی می بایست یک کتاب 200 صفحه ای فیلیپ کاتلری امتحان می دادیم به علاوه 7 مقاله استخراج شده با شرایطی که البته استاد مد نظرشون بود از سایتی که برای ایرانیان فیلتر است به همراه ترجمه، که البته به لطف پروردگار ما 5 فقره از این قسم مقاله ها را در اسفند گذشته ابتیاع نموده بودیم، 2 فقره دیگر هم از آنچه از حرص مان بیشتر سیو کرده بودیم بیرون کشیده، ترجمه نموده و بار دوشمون کردیم.....
این کارا برای درس بازاریابی بودا فقط ما آدینه ها 5 قسم درس داریم که حالا اونها بماند، که اشکتون در می آد
آقا ما هی نشستیم درس خوندیم 200 صفحه رو هر ورشو می گرفتی یه ور دیگه اش در می رفت، خلاصه پیش خودمون گفتیم توکل بر خدا و 5 تن معصوم و 124000 پیامبر می ریم ایشالا که دست علی همراهمون باشه و دعای فاطمه بدرقه راهمون و با سلام و صلوات نشستیم سر جلسه امتحان، استاده اومد سوال اول رو گفت: 10 تا اصطلاح بازاریابی گفت که ما هم به انگلیسی بنویسیمش هم به فارسی توضیح بدیم براش، ولی چشمتون روز بد نبینه این 10 واژه یکی از یکی غریبه تر و نامانوس تر می نمود و ما هی سعی می کردیم قیافه متفکرانه موفق به خودمون بگیریم و اصن به روی مبارک نیاریم که اینها به گوشمون هم نخورده..... (راستش خجالت آور می نمود)
سوال 2 رو ایشون اینگونه تنظیم نمودن که فرمودن: تیتر همه سرفصل های کتاب رو به ترتیب با ترجمه انگلیسی اش بنویسید..... بعد سوال فرمودند چند فصل داشت کتاب؟ یه شیر مردی از ته کلاس با افتخار فریاد برآورد.... 8 فصل!!!!!..... استاد هم خنده ای زیر لب نموده فرمودند..... نه خیر 23 فصل!!!!
دیگه الان عمق فاجعه رو خودتون حدس بزنید چون ما همون 8 تا رو هم در جریانش نبودیم وای به حال 23 تا
و اما در مورد سوال 3 استاد فرمودند 10 واژه تخصصی از کتاب که همگی در زیرنویس کتاب آمده باشد و در سوال های 1 و 2 نباشد رو از خودمون بنویسیم با ترجمه انگلیسی....

از این به بعد را با صدای همساده در کلاه قرمزی بخوانید:

آقو ما یه نگاه به بغل دستی چپی مون کردیم دیدیم به جد داره می نویسه...... یه نگاه به بغل دستی راستی مونم کردیم دیدیم اونم بدتر از این.....
ما هم من باب اینکه عقب نیافتیم شروع کردیم واژه اول سوال اول رو از خودمون ترجمه انگلیسی کردیم بعدم زدیم به صحرای کربلا و از همه تعریف هایی که بلد بودیم یه ملقمه ای ساختیم و ربطش دادیم به واژه و به همین ترتیب ادامه دادیم استاد هم در طول کلاس قدم می زد...... در همین حین استاد رفت نشست سرجاش و گفت همه دست نگه دارید به من گوش کنید!!!!
حالا مگه می تونست ملت رو از نوشتن بازداره؟؟؟ زهی خیال باطل.... هی می گه آقا ننویس، خانم ننویس.... همه سرا بالا.... همه به من گوش کنید
دیگه یعنی مجبــــــــــــور شدیما.... این تراوشات مغزی مون یهو استاپ کرد....
استاد یه نگاهی به کل کلاس کرد..... لبخند تمسخر آمیزی زد..... گفت: واقعا متاسفم، خیلی شوت هستید همه تون..... یعنی ها کلا از مرحله پرت اید....
شما مدیونید اگه فک کنید کسی اعتراضی به این سخنان توهین آمیز داشت
بعد خودش که دید همه هاج و واج هستیم ادامه داد، این 10 واژه ای که من برای سوال 1 گفتم حتی یه دونه اش هم تو این کتاب نبود!!!!! بعد شماها عینهو بووووووووق سرتونو انداختید پایین و دارید می نویسید؟؟؟؟ چی می نویسید؟؟؟ منو خر فرض کردید؟؟؟ می گویید سیاه کنیم بالاخره یه چیزی می شه دیگه آره؟؟؟؟ فک می کنید من احمقم؟؟؟؟
آقو ما رو می گی همه گی گفتیم استاد خوب شما دکترید، صاحابش ید وقتی می گید بنویسیم لابد باید بنویسیم دیگه ما بووووووق کی باشیم که بگیم تو کتاب نیست و اینا..... اصن به ما چه که هست یا نیست؟ لابد ما می بایست بلد باشیم
گفت: حرف نباشه بوووووووق هـــــــا
آقو هیچی دیگه 10 واژه دیگه گفت و معتــــــــــــقد بود این 10 تای دومی تو کتاب هست!!!!!
ما که باهاش هم عقیده نبودیم.

بعدش استاد مایل بودند بفرمایند برای هفته بعد کتاب دیگری رو که از قضای روزگار اون یکی 280 صفحه است امتحان می گیرند.... و فریاد های ما من باب اعتراض به جایی نرسید.

نظرات 13 + ارسال نظر
مگنولیا شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 16:26 http://www.myacorn.blogfa.com

وای نسیم خیلی باحال بود. کلی خندیدم. راستی خبر نداشتم دانشجو شدی. مبارک باشه. ایشالله یه ضرب تا دکترا بخونی دختر خوب.

مرسی مهربونم

مگنولیا شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 16:22 http://www.myacorn.blogfa.com

سلام نسیم جون. آره خودمم. بابا این چیزایی که برام نوشتی مال بیشتر از یه سال قبله. من هیچوقت از دست تو ناراحت نشدم و نمی شم چون دوستی با تو برام خیلی با ارزشتر از این حرفاست. منم گمت کرده بودم. الان دوباره لینکت می کنم تا گمت نکنم. روی ماهت رو از دور می بوسم. روزت هم مبارک.

عزیزم دوستت دارم
روز تو هم مبارک

یاس سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 11:21 http://www.soundsoflife.blogfa.com

عجب استاد با حالی. یادم باشه اگه یه روزی معلم شدم از این کارا بکنم بعد هم همون لحظه به شاگردام درس زندگی بدم

هی وای من بدآموزی داشت

دارچین دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 11:10 http://darchin-baboone.blogsky.com/

ضمنا اون قسمتی ر که به شیوه آقوی همساده نوشته بودی معرکه بود!

دارچین دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 11:09 http://darchin-baboone.blogsky.com/

وای ینی وقتی داشتم پستت رو میخوندم پشتم میلرزید، کابوس من امتحانه هنوزم که هنوزه هروقت استرس دارم شب خواب میبینم دارم امتحان میدمو هیچی هم بلد نیستم!

من کابوس می بینم از امتحان جا موندم
یا یادم رفته امتحان دارم و هرچی تلاش می کنم نمی رسم
اینقدر که نظام آموزشی مون گل و بلبله

pari.sa دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 10:41

maghale hat ro vasam beferest ke az koja bayad download beshe vasat download mikonam miferestam .

عزیزم مرسی فدات شم
یکی از بچه ها سایت رو هک کرد به ما هم رمز داد
دفعه دیگه اگه لازم داشتم مزاحمت می شم

آمیتریس دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 08:59 http://amitrisashegh.blogsky.com/

سلام عزیزم ، درک میکنم اولین جلسه بعد از تعطیلات یه ارائه - امتحان داشتم . من نمیدونم اینا چرا اینقدر امتحان میگیرند.

همینو بگو اینهمه امتحان آیا لازمه؟؟؟؟

روجا یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 08:44 http://north79.blogfa.com/

سلام
داشتم کلا از درس و دانشگاه قطع امید می کردم و به انصراف فکر میکردم که با خوندن پستت یه کم روحیه گرفتم که نه بابا فقط برای من سخت نیست، برای همه است.
انشالله تو درسها موفق باشی.

سختی اش هم شیرینه

reihaneh banu شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 18:23 http://:-)

با عرض شرمندگی رک باید بگم خیلی استاد بی شعوریه.

نه بابا خوبه

ترنم شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 17:39 http://mojarad.persianblog.ir

استادت کی بود؟ خیلی باحال بود....می دونم می خوای منو بکشی الان کتاب کاتلر کلا دردسر است ولی خوب مثل تاریخ تمدن ویلدورانت که انگار تو هر خونه باید باشه ولی هیچ کس یک جلدش را هم درست نخونده کاتلر هم همینطوره می خونی امتحان می دی چهارتا جملشو هم حفظ می کنی تو جلسات مذاکره چرت می کنی رومیز که من کاتلر خوندم و بعد هر بار اون جلد ابی را می بینی بهش زبون درازی می کنی. می خواستم وقتی کاتلر میاد ایران برم کتاب را بزنم جلوش رو میز بگم ببین این کاراته ها!!! (باید با لحن کنایه بخونی)

منم فک می کنم استاد خوییه
من همچین حسی در مورد کاتلر ندارم جواب خیلی از سوالهای بازاریابی رو داده البته این اولین کتابی نیست که من ازش می خونم

النازم شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 15:59

الهـــــــــــــــــــــــــی...
.اگه من به جات بودم از این به بعد هرچی بگه میگم استااااد این که تو کتاب ما نبود شما از کجاتون دراوردید؟؟؟؟

اون بلده جواب بده نگران نباش

نرگس شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 15:00

اوه اوه خدا بهتون رحم کنه

واقعا

آیدا شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 12:07

دلم برات سوخت که باز امتحان داری اما عجب استاد باحالی دارید:)))

گریه کنید مسلمونــــــــا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.