اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

موضوع انشاء: ولنتاین خود را چگونه گذراندید

ما دیروز صبح علی الطلوع بیدار شدیم، صبحانه مختصری خوردیم و زدیم به دل جاده

جاده که چه عرض کنم سوت و کور بود..... حیف که خلاف جهت طلوع خورشید حرکت می کردم وگرنه حتما لحظه بیدار شدن خورشید رو می دیدم..... خوبیش البته این بود که اتوبان خلوت بود و راحت رفتم...... ساعت 5 دقیقه به 8 دانشگاه بودم اول رفتم سراغ مدیر گروه که سیلی از بچه ها ریخته بودن سرش یکی می خواست ساعت کلاسش رو عوض کنه یکی می خواست حذف و اضافه کنه یکی دیگه می خواست راجع به استاد راهنماش بپرسه و خلاصه..... ما هم شدیم آخرین نفر...... مشکلم رو بهش گفتم مدارک انصراف سال پیش هم همراهم بود نشونش دادم.........

 گفت کاری نمی شه کرد می تونی روزهای 4 شنبه رو نیای دانشگاه و بعد آخر ترم قبل از امتحانها درسهاشو حذف کنی..... نمی شه الان حذف کنی که پولشو پس بگیری، بعدم گفت حالا یه نامه بنویس، البته بگم هرکی هرکاری داشت، می گفت نامه بنویسید

اومدم نامه بنویسم ازش پرسیدم یعنی هیچ راه دیگه ای نداره؟ گفت نه فکر نمی کنم حالا نامه ات رو بنویس..... بعدم گفت من الان کلاس دارم شما هم حتما داری، پاشو فعلا برو سر کلاست بعدا نامه رو بهم بده

ما هم نامه مون رو نوشتیم ولی دیگه تا عصری پیداش نکردیم یعنی گفتن رفته..... نامه مون رو گذاشتیم رو میزش و بقیه کلاسهامونم موندیم و عصری هم به سمت تهران برگشتیم.....پشت ترافیک جانفرسایی تمام راه رو با دنده 1 و 2 حرکت نمودیم و در نهایت خود را به منزل رساندیم.

الان با این حساب به جای 12 واحد این ترم فقط قادر خواهیم بود 6 واحد بگذرانیم. باشد که بتونیم هفته آینده مخ استاد رو بزنیم و یه 2 واحدی هم از 4 شنبه برداریم بدون حضور در کلاس امتحان دهیم..... اگرم نشد که نشد..... 

نمی دونم قراره این فوق لیسانس رو چند ساله تموم کنم با این اوصاف..... خدا رحم کنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.