اینقدر این روزهام تلخ می گذره که دلم می خواد اینهمه حس مزخرف رو بالا بیارم
می خوام به خودم کمک کنم
تلاش می کنم یه فانتزی شیرین بسازم....... یه حس خوب حتی برای لحظه ای....... ولی نمی تونم!
هرکاری می کنم بتونم یه تصویر خوب بسازم ..... نمی تونم
افتادم به جون گوگل، سرچ می کنم..... خوشبختی...... شادی صورتی........ خنده های از ته دل........ و هزار تا مزخرف دیگه
ولی بازم نمی شه........ گوگل هم هیچ چیز جالبی نداره، مثل دنیا!
دلم خون میشه وقتی می بینم انقدر حالت بده و البته بهت حق می دم. ببخشید که حتی نتونستم بیام دیدنت و کاری از دستم برنمیاد.
الهی فدات شم این حرفو نزن
من باید معذرت خواهی کنم که نتونستم حتی بهت زنگ بزنم
خواننده خاموشت هستم بلد نیستم خوب بنویسم ولی برایتان صبر ارزو میکنم این دوران سخت نیز خواهد گذشت
متشکرم عزیز دلم
پس این پروفسور به جه دردی میخوره؟؟؟ باید شادت کنه دیگه... بهش بگو کم کاری نکنه!
عزیزم منم خیلی اندوهگین شدم. این چند روز بدجوری دلم با نوشته هات همراه شد. سر پست قبلیت که کلی هم اشکم در اومد... ولی چه کاری از دستم بر میاد جز دعا؟؟
ممنونم از دعاهات
اونم زنگ می زنه و هست
من کاملا بهت حق میدم همچین حسی داشته باشی چون منی هم که توی شرایط تو نبودم گاهی چننی حسی دارم اما فکر نکنم اگه پسرخاله ات الان بود دوست داشت تو رو غمگین ببینه الان وقتشه که پاشی و به خاطر شادی روحش زندگی ات رو بهتر از قبل ادامه بدی و می تونی گاهی کی کارهایی رو به خاطر شادی روحش انجام بدی اصلا نیت کنی که من فلان کار رو برای شادی روح اون انجام میدم
آره باید همین کارو بکنم
عزیزم، این روزا میام و میخونمت اما نمیتونم هیچی بگم! آخه همینجوری شم بلد نیستم درست و حسابی همدردی کنم چه برسه توی دوخط تایپ شده و البته که کاری ازم بر نمیاد جز دعا کردن واسه آرامش خودتو خانواده ت!
مرسی عزیزم