اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

اندر احوالات سی سالگی

من اینجا زندگی ام را دوره می کنم

ایربگ

عمه 2 زنگ زده می گه ما برای چهلم بلیط گرفتیم، چی می خواهید براتون بیاریم؟

همه می گیم هیچی

اصرار می کنه

"آ" می گه خوب عمه جون یه بنز بیار

من می گم مشکی باشه که به تیپ مون هم بیاد

همه می خندیم


یهو خنده "آ" به تلخی تبدیل می شه و غمگین می گه


حواستون باشه رو ستونهاشم ایربگ داشته باشه 


باز دوباره همه مون بغض می کنیم.....



توضیح نوشت احتمالی: سر "س" پسر خاله و عموم و برادر "آ"  و "سو" دو هفته پیش به ستون ماشین خورد و خونریزی مغزی کرد

نظرات 2 + ارسال نظر
آفرین شنبه 30 آذر 1392 ساعت 18:05

خدا رحمتشون کنه! خدا بهتون صبر بده!

ممنون عزیزم

ای وای نسیم چقدر سخته

خیلی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.